در برابر چشم همه
لباسش را بالا کشید و فریاد زد
...
من فقط تن خود را می فروشم
تنها تن خود را و بس
اما میبینم همین جا
در برابر چشم همه
هستند کسانی که
تن کوهستان و
تن دشت و بوستان و
تن آفتاب و باران را
فروخته اند و با وقاحت تمام
بر صندلی شرافت این سرزمین تکیه زده اند